دهی است از دهستان قوشخانه، بخش باجگیران، شهرستان قوچان. دارای 159 تن سکنه. آب آن از چاه شور تأمین میشود. و محصول آن غلات دیمی است. اهالی به زراعت و مالداری و بافتن گلیم و قالیچه اشتغال دارند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان قوشخانه، بخش باجگیران، شهرستان قوچان. دارای 159 تن سکنه. آب آن از چاه شور تأمین میشود. و محصول آن غلات دیمی است. اهالی به زراعت و مالداری و بافتن گلیم و قالیچه اشتغال دارند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دومین از امرای خانی یا هشترخانی، او یکی از هفت حکمران باخ بود و پس از باقی محمد در 1014 امارت تمام بخارا یافت و تا سال 1017 حکم راند. (یادداشت مرحوم دهخدا)
دومین از امرای خانی یا هشترخانی، او یکی از هفت حکمران باخ بود و پس از باقی محمد در 1014 امارت تمام بخارا یافت و تا سال 1017 حکم راند. (یادداشت مرحوم دهخدا)
ده کوچکی است از دهستان میداود (سرگچ) بخش جانکی گرمسیر شهرستان اهواز که در 17 هزارگزی جنوب باختری باغ ملک و 8 هزارگزی جنوب راه اتومبیل رو باغ ملک به ایزه واقع است و 20 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
ده کوچکی است از دهستان میداود (سرگچ) بخش جانکی گرمسیر شهرستان اهواز که در 17 هزارگزی جنوب باختری باغ ملک و 8 هزارگزی جنوب راه اتومبیل رو باغ ملک به ایزه واقع است و 20 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’قریه ای است در سمت شرق ملایر که متعلق به خوانین شاملو است و زراعت آن اغلب دیمی است و بعضی از آب قنات مشروب میشود. محمد ولیخان سردستۀ فوج که از خوانین شاملو است قلعۀ خوبی در اینجا ساخته است و سی خانوار رعیت این قریه میباشد که بر سر تپه ای سکنا دارند. این آبادی چمن و اشجار دارد و بسیار جای باصفا و ییلاق خوش آب و هوایی است و در زمستان برف اینجا بقدری زیاد است که راه عبور و مرور بسته میشود. این قریه در سرحد کزاز واقع است و مسجد و حمام و مرتع خوبی دارد و در بهار برای شکار کبک جای مناسبی است، تا دولت آباد شش فرسنگ فاصله دارد و دارای دو سه مزرعه وکوههای سخت است’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 243). و در فرهنگ جغرافیایی آمده است: دهی است از دهستان کمازان شهرستان ملایر که در 42 هزارگزی جنوب خاوری شهر ملایر کنار راه شوسۀ ملایر به اراک واقع است. جلگه و معتدل است و 208 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات، شغل اهالی زراعت، صنایع دستی زنان قالی بافی و راهش اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’قریه ای است در سمت شرق ملایر که متعلق به خوانین شاملو است و زراعت آن اغلب دیمی است و بعضی از آب قنات مشروب میشود. محمد ولیخان سردستۀ فوج که از خوانین شاملو است قلعۀ خوبی در اینجا ساخته است و سی خانوار رعیت این قریه میباشد که بر سر تپه ای سکنا دارند. این آبادی چمن و اشجار دارد و بسیار جای باصفا و ییلاق خوش آب و هوایی است و در زمستان برف اینجا بقدری زیاد است که راه عبور و مرور بسته میشود. این قریه در سرحد کزاز واقع است و مسجد و حمام و مرتع خوبی دارد و در بهار برای شکار کبک جای مناسبی است، تا دولت آباد شش فرسنگ فاصله دارد و دارای دو سه مزرعه وکوههای سخت است’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 243). و در فرهنگ جغرافیایی آمده است: دهی است از دهستان کمازان شهرستان ملایر که در 42 هزارگزی جنوب خاوری شهر ملایر کنار راه شوسۀ ملایر به اراک واقع است. جلگه و معتدل است و 208 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات، شغل اهالی زراعت، صنایع دستی زنان قالی بافی و راهش اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
ابن احمد بن موسی بن امام محمد تقی علیه السلام، مکنی به ابوالقاسم. محدث و فقیه و از غلات شیعه میباشد که در سال 352 هجری قمری در یکی از قراء فارس درگذشت. او راست: الاغاثه فی الثلاثه
ابن احمد بن موسی بن امام محمد تقی علیه السلام، مکنی به ابوالقاسم. محدث و فقیه و از غُلات شیعه میباشد که در سال 352 هجری قمری در یکی از قراء فارس درگذشت. او راست: الاغاثه فی الثلاثه
طایفه ای است جزء طایفۀ ’دورکی’ و آن از طوایف هفت لنگ بختیاری است. این طایفه که به نام ’عالی محمودی علی محمدخانی’ مشهور است در مال امیرسوسن سکنی دارد. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 74)
طایفه ای است جزء طایفۀ ’دورکی’ و آن از طوایف هفت لنگ بختیاری است. این طایفه که به نام ’عالی محمودی علی محمدخانی’ مشهور است در مال امیرسوسن سکنی دارد. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 74)
ابن عمر بن قزل بن جلال ترکمانی. مشهور به مشد و ملقب به سیف الدین و مکنی به ابوالحسن. شاعر و از امراء بود. وی در سال 602 هجری قمری در مصر متولد شد و در روز عاشورای سال 656 هجری قمری در دمشق درگذشت. او را دیوان شعری است. (از معجم المؤلفین). صاحب معجم المؤلفین به مآخذ ذیل نیز اشاره کرده است: الوافی صفدی ج 12 ص 128. البدایۀ ابن کثیر ج 13 ص 197. النجوم الزاهرۀ ابن تغری بردی ج 7 ص 64. شذرات الذهب ابن عماد ج 5ص 280. حسن المحاضرۀ سیوطی ج 1 ص 327. ایضاح المکنون بغدادی ج 491. هدیه العارفین بغدادی ج 1 ص 710
ابن عمر بن قزل بن جلال ترکمانی. مشهور به مشد و ملقب به سیف الدین و مکنی به ابوالحسن. شاعر و از امراء بود. وی در سال 602 هجری قمری در مصر متولد شد و در روز عاشورای سال 656 هجری قمری در دمشق درگذشت. او را دیوان شعری است. (از معجم المؤلفین). صاحب معجم المؤلفین به مآخذ ذیل نیز اشاره کرده است: الوافی صفدی ج 12 ص 128. البدایۀ ابن کثیر ج 13 ص 197. النجوم الزاهرۀ ابن تغری بردی ج 7 ص 64. شذرات الذهب ابن عماد ج 5ص 280. حسن المحاضرۀ سیوطی ج 1 ص 327. ایضاح المکنون بغدادی ج 491. هدیه العارفین بغدادی ج 1 ص 710
ابن سعد بیوسی احمدی شافعی اشعری. از عالمان هیئت بودو در نظم سخن دست داشت. او راست: 1- فتح ذی الصفات السنیه، که در سال 1178 هجری قمری از تألیف آن فراغت یافت. 2- منظومۀ النفخه الزکیه فی العمل بالجهه الجیبیه. (از معجم المؤلفین بنقل از فهرس الخدیویه ج 5 ص 327. هدیهالعارفین ج 1 ص 769. فهرس الازهریه ج 6 ص 379)
ابن سعد بیوسی احمدی شافعی اشعری. از عالمان هیئت بودو در نظم سخن دست داشت. او راست: 1- فتح ذی الصفات السنیه، که در سال 1178 هجری قمری از تألیف آن فراغت یافت. 2- منظومۀ النفخه الزکیه فی العمل بالجهه الجیبیه. (از معجم المؤلفین بنقل از فهرس الخدیویه ج 5 ص 327. هدیهالعارفین ج 1 ص 769. فهرس الازهریه ج 6 ص 379)
دهی است از دهستان ارشق مرکزی، شهرستان خیاو. دارای 125 تن سکنه. آب آن از چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات و حبوب است. اهالی به زراعت و گله داری اشتغال دارند. و راه آن مالرو است. این ده را علی بیک لو نیز میگویند. (از فرهنگ جغرافیای ایران ج 4)
دهی است از دهستان ارشق مرکزی، شهرستان خیاو. دارای 125 تن سکنه. آب آن از چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات و حبوب است. اهالی به زراعت و گله داری اشتغال دارند. و راه آن مالرو است. این ده را علی بیک لو نیز میگویند. (از فرهنگ جغرافیای ایران ج 4)
ابن حسن احمر. ادیب و نحوی و صرفی. متوفی در حدود سال 194 هجری قمری وی را با کسائی صحبتی بود. او راست: 1- التصریف. 2- تفنن البلغاء. (از معجم المؤلفین بنقل از معجم الادباء ج 13 ص 5. بغیهالوعاه سیوطی ص 334) ابن مبارک احمر. وی بر شعر ابی نواس دو غلط و اشتباه گرفته است که در الموشح مذکور است. رجوع به الموشح مرزبانی ص 273 شود
ابن حسن احمر. ادیب و نحوی و صرفی. متوفی در حدود سال 194 هجری قمری وی را با کسائی صحبتی بود. او راست: 1- التصریف. 2- تفنن البلغاء. (از معجم المؤلفین بنقل از معجم الادباء ج 13 ص 5. بغیهالوعاه سیوطی ص 334) ابن مبارک احمر. وی بر شعر ابی نواس دو غلط و اشتباه گرفته است که در الموشح مذکور است. رجوع به الموشح مرزبانی ص 273 شود
عبدالله بن علی بن ابی المحاسن بن سعد بن مهدی علوی محمدی، ملقب به اصیل الدین. وی محدث بود و در 785 هجری قمری درگذشت. او راست: مفاتیح المهدی، در احکام و حدیث. (از معجم المؤلفین ج 6 ص 92 از شدالازار ص 325 و 329). با استفاده از علم حدیث، محدثان در تاریخ اسلام به تدریج قواعدی برای بررسی صحت روایت ها تدوین کردند. این افراد به عنوان نگهبانان سنت نبوی، همواره در تلاش بودند تا احادیث پیامبر اسلام و اهل بیت را با دقت تمام از تحریف های احتمالی محافظت کنند. وجود این محدثان باعث شد که منابع حدیثی معتبر همچون ’صحیح بخاری’ و ’صحیح مسلم’ به منابعی معتبر در دنیای اسلام تبدیل شوند.
عبدالله بن علی بن ابی المحاسن بن سعد بن مهدی علوی محمدی، ملقب به اصیل الدین. وی محدث بود و در 785 هجری قمری درگذشت. او راست: مفاتیح المهدی، در احکام و حدیث. (از معجم المؤلفین ج 6 ص 92 از شدالازار ص 325 و 329). با استفاده از علم حدیث، محدثان در تاریخ اسلام به تدریج قواعدی برای بررسی صحت روایت ها تدوین کردند. این افراد به عنوان نگهبانان سنت نبوی، همواره در تلاش بودند تا احادیث پیامبر اسلام و اهل بیت را با دقت تمام از تحریف های احتمالی محافظت کنند. وجود این محدثان باعث شد که منابع حدیثی معتبر همچون ’صحیح بخاری’ و ’صحیح مسلم’ به منابعی معتبر در دنیای اسلام تبدیل شوند.
ابن عبدالله ادرنوی رومی حنفی. وی منطقی بود و درسال 1220 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- حاشیه بر شرح فناری بر ایساغوجی، در منطق. 2- الفوائد الوحیدیه علی الولدیه. (از هدیه العارفین بغدادی ج 1 ص 773)
ابن عبدالله ادرنوی رومی حنفی. وی منطقی بود و درسال 1220 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- حاشیه بر شرح فناری بر ایساغوجی، در منطق. 2- الفوائد الوحیدیه علی الولدیه. (از هدیه العارفین بغدادی ج 1 ص 773)
ابن محمد بن عبدالله بهرمسی محلی شافعی. ملقب به نورالدین و مکنی به ابومحمد. شاعر بود و در سال 765 هجری قمری در بهرمس از توابع محله متولد شد و در سال 841 هجری قمری در محله درگذشت. اوراست: 1- دیوان شعر. 2- قلائدالنحور لمهور الحور. (از معجم المؤلفین از الضوء اللامع سخاوی ج 5 ص 314) ابن اسماعیل بن ابراهیم بن جبارۀ کندی محلی سخاوی مالکی. ملقب به شرف الدین و مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن جباره. رجوع به علی (ابن جباره...) شود
ابن محمد بن عبدالله بهرمسی محلی شافعی. ملقب به نورالدین و مکنی به ابومحمد. شاعر بود و در سال 765 هجری قمری در بهرمس از توابع محله متولد شد و در سال 841 هجری قمری در محله درگذشت. اوراست: 1- دیوان شعر. 2- قلائدالنحور لمهور الحور. (از معجم المؤلفین از الضوء اللامع سخاوی ج 5 ص 314) ابن اسماعیل بن ابراهیم بن جبارۀ کندی محلی سخاوی مالکی. ملقب به شرف الدین و مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن جباره. رجوع به علی (ابن جباره...) شود
دهستانی. شیخ رکن الدین قدس سره فرموده است که در شب پنجشنبه سی ونهم اربعین در غیبت دیدم که جماعتی مسافران رسیدند و در میان ایشان جوانی بود که حق تعالی را به او نظری از عنایت است. و او را بمن حواله کرده است چون بشهادت آمدم خادم را گفتم زنهار هیچ مسافر را اجازت مده تا بیرون آمدن من که برود. قضا راهمان ساعت جماعتی مسافران رسیدند خادم ایشان را فرودآورد و مرا گفت که امروز جماعتی رسیدند گفتم فرودآور روز جمعه چون اربعین تمام شده باشد در مسجد جامع آنجا که من می نشستم ایشان را بیاورید تا ببینم. چون روز جمعه بمسجد رسیدم و ایشان و مسافران بیامدند و سلام کردند چندانکه نظر کردم آنرا که من دیده بودم در میان ایشان نبود گفتم مگر قومی دیگر خواهند آمد نماز بگذاردیم و بخانقاه آمدیم خادم آمد و گفت ازین درویشان یک تن مانده است که بخدمت ایشان مشغول بوده است مگر پیش رختهای ایشان بوده و بمسجد نیامده درخواست میکند که شما را ببیند. گفتم نیک باشد چون درآمد از دور او را بدیدم دانستم که اوست بیامد و سلام کرد ساعتی بنشست و بیرون رفت و من خادم را طلب کردم و گفتم برو آن جوان که برفت بگوی می باید که روزی چند با ما باشی و از این جماعت بازگردی که ما را بتو کاریست چون خادم بیرون رفت او را دید که بازگشته بود و ایستاده خادم پرسید که حال چیست گفت میخواهم که بخدمت شیخ بگوئی تا مرا قبول کند و هم اینجا بخدمت درویشان مشغول شوم خادم گفت شیخ مرا از پی تو به این مهم فرستاد او را درآورد و مسافران برفتند او را بخدمت مشغول کردم و خدمتی کرد که از آدمی بهتر از آن ممکن نباشد بعداز سه سال که ذکر گفت و خلوتی چند بنشست و حالهای نیکو او را روی نمود روزی در سفری بودیم و او در صفه نشسته بود من آنجا که بودم نظر من بر حال وی افتاد دیدم که واردی عالی برو نازل می شد و حالی شگرف می گشت حالی برخاستم و آنجا برفتم که او بود و مغلوب شده بود و مست آن حال گشته بانگ بر وی زدم و گفتم که در چه حالی و چه دیدی بگو گفت نمیتوانم گفت. گفتم ژاژ مخای بگوی بزجر بگفت الحق مقامی و واردی بس عالی بود اما چون دیدم که در او عجبی پیدا میشود گفتم این چیزی نیست و آنرا نفی کردم باری درین مقام در خود چیزی پیدا میکرد و مدتی مدید از دماغ او نمیرفت تا بعد از آن بچندگاه دیگر بتجلی صمدیت متجلی شد و آن مقامی است که در آنجا احتیاج باکل از سالک برمیخیزد و چون در آن حال خود را بدید غروری درو پیدا شد و با خود گفت ناخوردن صفت حق است و این صفت مرا حاصل است. در باطن وی دعوی خدائی بر، سر برزدن گرفت و ترک خوردن نمود هرچند خویش (کذا) میزدم و چوب در دهان او میکردم وشربت در دهان او میریختم باز بدر میریخت و بحلق وی فرونمیرفت بگذاشتم تا مگر بخوشی خود بخورد هیچ نخوردتا مدت شش سال برین برآمد و بخدمت قیام می نمود و یک سعادت او آن بود که خود را هرگز از من بی نیاز نداشت و گرنه این بودی هم درین ورطه هلاک شدی و مرا مدّت سی وهفت سال است تا به اشارت شیخ به ارشاد مشغولم و چندین طالبان را دیدم همچنین مردی که این محمدست که اورا بلذات دنیا و نفس خود هیچ میلی نباشد ندیدم و مدت بیست وپنج سال است که در میان درویشان است و برادر او خادم اوست و دیگر خادمان که پیش ازین بوده اند هیچکس از لفظ او نشنیده باشد که مرا چیزی میباید نه ازطعام و نه از جامه هرگز چیزی که بحظ نفس تعلق داشته باشد کسی از زبان او نشنیده و با آنکه رنجوری ها کشید هرگز او را کسی خفه (کذا) ندیده و با کسی از هیچ نگفته و از هیچ آفریده دوا نخواسته. القصه در آن مقام تا از خوردن بماند تا شش سال بعد از آن بکعبه میرفتم او را با خود ببردم و قصد من آن بود که میدیدم که جماعتی این حال عجب می داشتند و در قدرت خدای تعالی بشک بودند و ایشان را زیان میداشت تا در راه ببینندو بی گمان بدانند که چیزی نمی خورد و آن شبهه دفع گردد برفتم و آن جماعت را شک برخاست و چون بمدینه رسیدم او را گفتم اگر امت رسول الله صلی الله علیه و سلم هستی ومرید منی آن می باید کرد که رسول صلی الله علیه و سلم کرده و من میکنم و اگرنه برخیز و برو که بیش ازین در صحبت ما نتوانی بود و برادر او اخی علی دوسی حاضر بودلقمه ای در دهان او نهاد او بخورد سه لقمه تعیین کردم که در روزی بخورد تا بمکه رسیدیم بعد از آن در مکه گفتم که بخور همچنان که درویشان می خورند بخورد و ازآن ورطه خلاصی یافت. (نفحات الانس جامی چ هند ص 288)
دهستانی. شیخ رکن الدین قدس سره فرموده است که در شب پنجشنبه سی ونهم اربعین در غیبت دیدم که جماعتی مسافران رسیدند و در میان ایشان جوانی بود که حق تعالی را به او نظری از عنایت است. و او را بمن حواله کرده است چون بشهادت آمدم خادم را گفتم زنهار هیچ مسافر را اجازت مده تا بیرون آمدن من که برود. قضا راهمان ساعت جماعتی مسافران رسیدند خادم ایشان را فرودآورد و مرا گفت که امروز جماعتی رسیدند گفتم فرودآور روز جمعه چون اربعین تمام شده باشد در مسجد جامع آنجا که من می نشستم ایشان را بیاورید تا ببینم. چون روز جمعه بمسجد رسیدم و ایشان و مسافران بیامدند و سلام کردند چندانکه نظر کردم آنرا که من دیده بودم در میان ایشان نبود گفتم مگر قومی دیگر خواهند آمد نماز بگذاردیم و بخانقاه آمدیم خادم آمد و گفت ازین درویشان یک تن مانده است که بخدمت ایشان مشغول بوده است مگر پیش رختهای ایشان بوده و بمسجد نیامده درخواست میکند که شما را ببیند. گفتم نیک باشد چون درآمد از دور او را بدیدم دانستم که اوست بیامد و سلام کرد ساعتی بنشست و بیرون رفت و من خادم را طلب کردم و گفتم برو آن جوان که برفت بگوی می باید که روزی چند با ما باشی و از این جماعت بازگردی که ما را بتو کاریست چون خادم بیرون رفت او را دید که بازگشته بود و ایستاده خادم پرسید که حال چیست گفت میخواهم که بخدمت شیخ بگوئی تا مرا قبول کند و هم اینجا بخدمت درویشان مشغول شوم خادم گفت شیخ مرا از پی تو به این مهم فرستاد او را درآورد و مسافران برفتند او را بخدمت مشغول کردم و خدمتی کرد که از آدمی بهتر از آن ممکن نباشد بعداز سه سال که ذکر گفت و خلوتی چند بنشست و حالهای نیکو او را روی نمود روزی در سفری بودیم و او در صفه نشسته بود من آنجا که بودم نظر من بر حال وی افتاد دیدم که واردی عالی برو نازل می شد و حالی شگرف می گشت حالی برخاستم و آنجا برفتم که او بود و مغلوب شده بود و مست آن حال گشته بانگ بر وی زدم و گفتم که در چه حالی و چه دیدی بگو گفت نمیتوانم گفت. گفتم ژاژ مخای بگوی بزجر بگفت الحق مقامی و واردی بس عالی بود اما چون دیدم که در او عجبی پیدا میشود گفتم این چیزی نیست و آنرا نفی کردم باری درین مقام در خود چیزی پیدا میکرد و مدتی مدید از دماغ او نمیرفت تا بعد از آن بچندگاه دیگر بتجلی صمدیت متجلی شد و آن مقامی است که در آنجا احتیاج باکل از سالک برمیخیزد و چون در آن حال خود را بدید غروری درو پیدا شد و با خود گفت ناخوردن صفت حق است و این صفت مرا حاصل است. در باطن وی دعوی خدائی بر، سر برزدن گرفت و ترک خوردن نمود هرچند خویش (کذا) میزدم و چوب در دهان او میکردم وشربت در دهان او میریختم باز بدر میریخت و بحلق وی فرونمیرفت بگذاشتم تا مگر بخوشی خود بخورد هیچ نخوردتا مدت شش سال برین برآمد و بخدمت قیام می نمود و یک سعادت او آن بود که خود را هرگز از من بی نیاز نداشت و گرنه این بودی هم درین ورطه هلاک شدی و مرا مدّت سی وهفت سال است تا به اشارت شیخ به ارشاد مشغولم و چندین طالبان را دیدم همچنین مردی که این محمدست که اورا بلذات دنیا و نفس خود هیچ میلی نباشد ندیدم و مدت بیست وپنج سال است که در میان درویشان است و برادر او خادم اوست و دیگر خادمان که پیش ازین بوده اند هیچکس از لفظ او نشنیده باشد که مرا چیزی میباید نه ازطعام و نه از جامه هرگز چیزی که بحظ نفس تعلق داشته باشد کسی از زبان او نشنیده و با آنکه رنجوری ها کشید هرگز او را کسی خفه (کذا) ندیده و با کسی از هیچ نگفته و از هیچ آفریده دوا نخواسته. القصه در آن مقام تا از خوردن بماند تا شش سال بعد از آن بکعبه میرفتم او را با خود ببردم و قصد من آن بود که میدیدم که جماعتی این حال عجب می داشتند و در قدرت خدای تعالی بشک بودند و ایشان را زیان میداشت تا در راه ببینندو بی گمان بدانند که چیزی نمی خورد و آن شبهه دفع گردد برفتم و آن جماعت را شک برخاست و چون بمدینه رسیدم او را گفتم اگر امت رسول الله صلی الله علیه و سلم هستی ومرید منی آن می باید کرد که رسول صلی الله علیه و سلم کرده و من میکنم و اگرنه برخیز و برو که بیش ازین در صحبت ما نتوانی بود و برادر او اخی علی دوسی حاضر بودلقمه ای در دهان او نهاد او بخورد سه لقمه تعیین کردم که در روزی بخورد تا بمکه رسیدیم بعد از آن در مکه گفتم که بخور همچنان که درویشان می خورند بخورد و ازآن ورطه خلاصی یافت. (نفحات الانس جامی چ هند ص 288)
میرزا علیمحمد، ابن عبدالله خان امین الدوله بن محمدحسین خان صدراعظم فتحعلیشاه. وی از نوادگان محمدحسین خان صدراعظم، و ملقب به نظام الدوله بوده است. او را رساله ای است در شرح حال چند تن از روات عامه. (از مصنفی علم الرجال آقابزرگ) ابن محمد بن دلدارعلی نقوی نصیرآبادی. ملقب به تاج العلماء. رجوع به علی نقوی (ابن محمد بن محمدبن...) شود
میرزا علیمحمد، ابن عبدالله خان امین الدوله بن محمدحسین خان صدراعظم فتحعلیشاه. وی از نوادگان محمدحسین خان صدراعظم، و ملقب به نظام الدوله بوده است. او را رساله ای است در شرح حال چند تن از روات عامه. (از مصنفی علم الرجال آقابزرگ) ابن محمد بن دلدارعلی نقوی نصیرآبادی. ملقب به تاج العلماء. رجوع به علی نقوی (ابن محمد بن محمدبن...) شود
دهی است از دهستان خدابنده لو بخش قروه شهرستان سنندج. واقعدر 20هزارگزی جنوب خاوری گل تپه و 10هزارگزی خاور راه شوسۀ همدان به بیجار، با 450 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، انگور، صیفی، لبنیات و حبوب، و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان خدابنده لو بخش قروه شهرستان سنندج. واقعدر 20هزارگزی جنوب خاوری گل تپه و 10هزارگزی خاور راه شوسۀ همدان به بیجار، با 450 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، انگور، صیفی، لبنیات و حبوب، و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
ابن احمد بن عبدالله بن احمد بن ولید، مکنی به ابوعلی و ابن الولید از متکلمین و رؤسای فرقۀ معتزله و از مردم بغداد بوده است. وی از بیم اهانت مردم عامۀ بغداد مدت پنجاه سال خانه نشین بود و در سال 478 هجری قمری درگذشت. (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 848)
ابن احمد بن عبدالله بن احمد بن ولید، مکنی به ابوعلی و ابن الولید از متکلمین و رؤسای فرقۀ معتزله و از مردم بغداد بوده است. وی از بیم اهانت مردم عامۀ بغداد مدت پنجاه سال خانه نشین بود و در سال 478 هجری قمری درگذشت. (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 848)